- لق شدن (سَ دَ)
جنبان شدن چیزی که استواری آن ضرورت دارد.
- لق شدن کمر، خون از زن بیش از عادت دفع شدن و غیره.
- لق شدن یا بودن تخم مرغ، به علت کهنگی و دیر ماندن آن حالتی در آن پیدا آمدن که گاه جنبانیدن محتوی آن با آوازی از سوئی به سوئی شود. رجوع به لق و به لغ شود.
- لق شدن یا بودن دندان یا میخ در جای خود، جنبان و متحرک بودن
- لق شدن کمر، خون از زن بیش از عادت دفع شدن و غیره.
- لق شدن یا بودن تخم مرغ، به علت کهنگی و دیر ماندن آن حالتی در آن پیدا آمدن که گاه جنبانیدن محتوی آن با آوازی از سوئی به سوئی شود. رجوع به لق و به لغ شود.
- لق شدن یا بودن دندان یا میخ در جای خود، جنبان و متحرک بودن
